جدول جو
جدول جو

معنی زاده خاک - جستجوی لغت در جدول جو

زاده خاک(دَ / دِ یِ)
کنایه از زر و سیم. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به زاده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دِ یِ)
کنایه از شراب انگوری. (آنندراج) :
معانی نشاء دیدم در آن خاک
غبار آستانش زادۀ تاک.
زلالی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ یِ طِ)
کنایه از نظم و نثر و آن چه زادۀ طبیعت باشد همچون صوت و کار و عمل. (برهان قاطع). فکر. منشاّت. شعر و غزل و امثال آن. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ خُ نُ)
زاهد خشک است. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(هَِ دِ خُ)
کنایه از زاهدی است که نهایت اهتمام در زهد و پرهیزکاری داشته باشد. (برهان قاطع). زاهدی که نهایت اهتمام بزهد داشته باشد. (فرهنگ رشیدی) ، زاهد بی درد. (برهان قاطع). زاهد جاهل. (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری). زاهد بی درد و جاهل و بی ذوق. (ناظم الاطباء). پارسائی که ظاهر شریعت را فهمیده از باطن آن خبر ندارد. (فرهنگ نظام). کنایه از زاهدی که در کار خود اهتمام تمام داشته باشد لیکن از دولت عشق بی بهره است. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پاره خاک
تصویر پاره خاک
آن کس که پاره ستاند آنکه رشوه گیرد رشوت خوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماده خاص
تصویر ماده خاص
ماتک اوازیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده خام
تصویر باده خام
باده بسیار قوی
فرهنگ فارسی معین